کد مطلب:313716 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

به برکت حضرت عباس شفا یافتم و مسلمان شدم
یكی از بزرگان اهل منبر نقل كرد از واعظی شنیدم كه می گفت:

4. من در قوچان بودم، یك یهودی مرا برای روضه خواندن به خانه اش دعوت كرد! من شگفت زده به خانه اش رفتم و او گفت: می خواهم مسلمان شوم. علت اسلام آوردن وی را پرسیدم، گفت: همسر من بیمار بود. دیشب موقعی كه از تجارتخانه ام وارد منزل شدم، دیدم بسیار گریان است. از علت گریه اش سؤال كردم، در پاسخ گفت: شوهرم، من از شما شرمنده ام؛ زیرا حدود هفده سال است كه به مرض روماتیسم پا دچارم و به كلی از حركت كردن عاجز می باشم و با آنكه شما هزینه ی فراوانی صرف نموده اید، از بهبودی ناامیدم. امشب می خواهم به حضرت ابی الفضل علیه السلام



[ صفحه 559]



مسلمانان، متوسل شوم، زیرا بعضی از اوقات می دیدم زنان مسلمان یكدیگر را برای روضه خبر می كردند و چون من از آنان پرسش می كردم چه خبر است؟ می گفتند: ما در مجلس عزاداری حاضر می شویم و در آنجا متوسل به حضرت عباس علیه السلام می گردیم و خداوند به واسطه ی این توسل بیماران ما را شفا می دهد و حاجتمان را روا می سازد. من هم امشب می خواهم متوسل به آن سرور بشوم و برای مظلومیت او اشك بریزم. چنانچه شفا یافتم آیا حاضری مسلمان شوی؟

گفتم: بلی و دیدم با گریه می گفت: یا اباالفضل، یا اباالفضل! مدتی بعد مرا خواب درربود طولی نكشید كه شنیدم می گوید: برخیز، نگاه كن! برخاستم و دیدم اطاق كه تاریك بود، روشن شده و زوجه ام، با حال سلامتی، در صورتی كه نمی توانست بایستد، بر پا ایستاده و می گوید: الآن حضرت ابی الفضل علیه السلام در اینجا بود. گفتم: ماجرا را بازگو كن.

گفت: شما كه خوابیدید، من آن قدر تضرع و زاری كردم تا به خواب رفتم. در عالم رؤیا دیدم یك آقای جلیل القدری به من فرمود: بلند شو. عرض كردم: قدرت برخاستن ندارم، و افزودم دست خود را به من بدهید شاید بتوانم حركتی نمایم. مشاهده نمودم كه محزون شد. سپس ملاحظه كردم دیدم دست در بدن ندارد.

یهودی پس از نقل داستان فوق افزود: اكنون ما دو نفر به شرف اسلام مشرف می شویم و بعدا مجلس باشكوهی تشكیل داده و این كرامت حضرت عباس علیه السلام را برای خویشان و دیگران بازگو می كنیم و جمعیت زیادی را به اسلام گرایش می دهیم.